روزمرگی های زندگی و تراوشات ذهنی من

آنچه تجربه می کنم، آنچه حس می کنم، آنچه فکر می کنم

روزمرگی های زندگی و تراوشات ذهنی من

آنچه تجربه می کنم، آنچه حس می کنم، آنچه فکر می کنم

صاحبخونه

عجب شانسی آوردم من که دیشب دوست جون پیشم نبود چون یه هو صاحبخونه زنگ زد که دارم میام که آینه رو وصل کنم. بنده هم با روی باز گفتم بفرمایید بفرمایید و مطمئنم که ایشون داشته راهرو رو چک می کرده که آیا کسی میره یا نه !!


خدایا شکرت که منو ضایع نکردی

نظرات 1 + ارسال نظر
مری سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:39 ب.ظ http://eshghe-man-iman.blogsky.com/

سلام.خوبی؟بهم سر بزن.کمکم کن.منتظرتم

کمک رو نمی دونم ولی الان بهت سر می زنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد