۳ هفته ی تمام هرروز زنگ می زد هر شب زنگ می زد اس ام اس
شعر می گفت
دورادور از شهری دیگه
دوستت دارم دوستت دارم
و الان یه هفته است که هیچ چی. اول فکر کردم باباش حالش بد شده یا اتفاقی افتاده زنگ زدم دیدم نه خودش که خوبه و خندان ولی بهونه آورد که ماشین دوستش چپ کرده بوده
نمی دونم ولی دیگه تموم شده است واسه ام. خداراشکر که از اولشم خیلی جدی نگرفتم.
صحبتهای بنده اثر خود را در یه ایمیل از رئیس بزرگ نشون داده که امروز زدن که این تاخیر ها اصلا ژذیرفته نیست و بنده خرسند شدم. آ. میگه از این معلومه که سایر صحبتها رو هم باهاش کرده.
خدا کنه
رئیس با من خیلی مودبانه و گرم برخورد کرد نمی دونستم چجوری برخورد کنم و فقط جوابشو با لبخندی حاکی از من نمی فهمم تو چرا شادی دادم.
جالبه
پسره اومده عقدش کرده زن دایی بنده نگرانه که باید ببرمش دکتر که گواهی بکارت بگیره قبل از اینکه حرفی دربیاد موندم حالا که زنش شده دیگه چه حرفی می خواد در بیاد ؟ ؟ ؟
منم که می دونم که اگه اتفاقی افتاده باشه کار خود پسره است
امروز دختر بیچاره خودش رفته دکتر و گواهی گرفته حالا درست یا جعلی بودنش دیگه دست خودشه ولی خیلی دلم سوخت
خدا نکنه مامان من از این اداها بخواد دربیاره آبروم میره
بهش اس ام اس زدم که از تعصب و غیرتت خوشم میاد و دوستش دارم غافل از اینکه یه اشتباه لپی کردم و اسمشو اشتباه تایپ کردم.
جواب اومد که با من بودی
جدا ابراز عشق به من نیومده وقتی هم که ابراز می کنم اینجوری گه می زنم
حالا بیا و قسم به جون عزیزانم که منظورم تو بودی و هنوز اسمت خوب تو دهنم نمی چرخه
ای خدا خودت که شاهدی صادقانه گفتم و منظورم خودش بود
امیدوارم که به دل نگرفته باشه
آش نخورده و دهن سوخته
هنوز به هیچ جا نرسیده می خوره تو ذوقت . طرف میره ایرانگردی و حتی یه اس ام اس نمی زنه خبر بده و تو احمقانه فکر می کنی که نکنه حال پدرش خراب شده دریغ از اینکه داره با اقوام خوش می گذرونه و موبایلش در دسترس نیست.