واسه همکارا از ماموریت مشهد شیرینی و نخودچی کشمش آوردم. همونی که چراغ سبز داده بودم بهش تو یاهو ازم تشکر کرد و بوس فرستاده بود.
به شوخی و از سر کرم گفتم چه فایده واقعی اش رو ترجیح می دادم گفت میام واقعی شو هم می دم. گویا 2 باری اومده بود تا ناهار و بنده تو اتاق نبودم.
بالاخره باز داشتم می رفتم سراغ رئیس که تو راهرو دیدمش و صورتمو بردم جلو که خوب بیا. با خنده بوسید و منم چرخیدم که برم پی کارم گفت " همین ؟ ؟ "
من دیگه بر نگشتم ولی برام خوشم اومد از این حرف.
هی تو راه بر می گشت و جلوی آسانسور هم منتظرم بود تا برم باهاش ناهار که گفتم برو تو من کار.