با طرف یه بار بیشتر حرف نزدی که روز بعدش تلفنتو جواب نمی ده اونم نه که تو زنگ زده باشی هااا بلکه اوشون زنگولیده شما پشت میز نبودی که جواب بدی برگشتی که رسم ادبو به جا بیاری.
خلاصه عصر زنگ می زنن که بابام خون بالا آورده بردیمش بیمارستان دکتر گفته سرطان معده است خیلی پیشرفته و وخیم شده و بند ه خدا تو بیمارستان دور از چشم مامانش داشته اشک می ریخته.
فقط بهش دلداری می دی : " نگران نباش اصلا. سرطان معده جز خوب شدنی ترین سرطانهاست ( حتی مطمئن نیستی چرتی که داری می گی درسته یا نه ) معده ش اگه چراحی هم بشه که هنوز حتی به اونجا نرسیده با یک چهارم می تونه راحت زندگی کنه . اصلا خودتو نباز و به اون بنده خدا هم نگرانی منتقل نکن. آدم که با نظر اولین دکتر راضی نمی شه که. حالا بزار چند تا دکتر ببیننش بعد تصمیم بگیر. لازم شد بیارینش تهران اینجا کلینیک تخصصی گوارش هست . ( اونا تبریز زندگی می کنن)
خلاصه که یه مشت چرت واسه دلگرمی دادن بهش میگی ولی کار بیشتری ازت بر نمیاد.
بعد که قطع می کنه فکر می کنی : کاش دروغ گفته باشه و واسه اینکه نظر منو جلب کنه و تلفن جواب ندادنشو اینچوری توجیه کرده باشه. کاش دروغ گفته باشه.